چند شاتی یونگی🤍🥂🐾 p³

دیدم روی تخت خوابه...خواستم برم که نفس تنگی جیا منو وادار به چک کردنش کرد...رفتم نزدیکش...عرق سرد صورتش رو گرفته بود...رنگش بدجور پریده بود...تب داشت...بزور نفس میکشید...جی..جیاااا...جیا خوبی؟؟ بلند شو دختر...جیااا...با ترس و نگرانی بغلش کردم و با سرعت به سمت بیمارستان حرکت کردم...
بیمارستان//
دکتر « نگران نباشید...آنفولانزا خفیفی بود...ولی باید مراقبشون باشید...نسخه داروها رو براتون مینویسم تهیه کنید...
یونگی « بله ممنون...بعد از رفتن دکتر وارد اتاقش شدم...سرم و دستگاه تنفس بهش وصل بود...بغض گلومو گرفت...اگه دیروز همچین رفتاری نداشتم زودتر خوب میشدی فرشته کوچولوم...دستاشو آروم گرفتم و بوسه ای روش زدم....متاسفم...ببخشید که انقدر بدم...اشتباه کردم...بلند شو...من طاقت دیدن تو روی این تختو ندارم هققق...
جیا « با صدای مبهم و بمی مثل صدای یونگی چشامو باز کردم...بعد از آنالیز محیط اطرافم فهمیدم توی بیمارستانم....کنارم رو نگاه کردم یونگی بود...داشت...داشت گریه میکرد؟! یون..یونگی...
یونگی « با صدای آروم جیا بهش نگاه کردمـ...جیا...خوبی؟!!! منو..منو ببخش...
جیا « یونگی...هقققق توروخدا دیگه باهام قهر نکننن...
یونگی « تو هم هیچوقت مریض نشو لطفا باشه؟
جیا « اوهوم...دوست دارم پیشی...
یونگی « منم دوست دارممم

{پایان}
دیدگاه ها (۵۷)

خب خب موچی های مهربون من...راستش دلیل اینکه نسبت به قبلا دوت...

چند شاتی یونگی🤍🥂🐾 p²

چند شاتی یونگی🤍🥂🐾 p¹

"شراب سرخ" Part: ¹³جنا: چان اون کیم !!!پدرم ؟! ...درست شنیدم...

گزارش نکن سیسی خزه سلگ بدبخت😂ᴵ ʲᵘˢᵗ ʷᵃⁿᵗ ᵗᵒ ᵉˣᵖᵉʳⁱᵉⁿᶜᵉ ˡᵒᵛᵉ....

قاصدک کوچولوی من💔🥀پارت ۳ویو تهیونگ: خیلی حالم بد شد وقتی توی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط